5 بهمن

ساخت وبلاگ

یعنی دیگه خل شدم از دستت بنیتا همه مادرا مینالن که بچه های ما زیادی شیر میخورد من باید غصه بخورم که بچه من شیر نمیخوره

اگه بخوام شیر خودم رو بدم که تا میزارمت رو دستم و خمت میکنم فوری میزنی زیر گریه و جیغغغغغ اگر هم شیرم رو بدوشم و بریزم تو شیشه هم که باز تا سر شیشه رو میزارم تو دهنت دوباره جیغغغغغغ ای بابا اینطوری نمیشه که

حالا فردا وقت دکی داری بهش میگم ببینم چکار باید بکنیم.

امروز نهار خونه ددی اینا بودیم بعد از نهار بابایی رفت خونه که درس بخونه منو مامان لیدا هم باز درگیر پروسه شیر خوردن شما شدیم ددی هم چون مریض بود زیاد سمت شما نمیومد فقط از دور برات سوت میزد ههههه. عصری شما خوابیدی و بابایی اومد دنبال من اول رفتیم دم خونه مامان خاله فرناز چون خاله فرناز از کانادا برای شما 2 تا لباس
خوشگل با یه مایو و یه کارت تبریک خیلی قشنگ فرستاده بود بعدش هم شام خوردیم و اومدیم خونه که شما هنوز خواب بودی همونطوری لای پتو پیچیدمت و اومدیم خونه و باز من درگیر شیر دادن به شما شدم تا بالاخره ساعت 12:30 خوابیدی.

مامانی تورو خدا درست شیر بخوررررر.

راستی از فردا دیگه میریم پیش دکتر افتاده چون هم نزدیک تره هم سنش کمتره البته دکتر بیدار مغز هم خوب بود ولی هم مسیرش دور بود هم  یه ذره اعصاب نداشت البته به قول بابایی حال نداشت

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 608 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59