2 ماهگی

ساخت وبلاگ

بنیتا عزیم 2 ماهگیت مبارک خانومی مامانی انقده شیرین شدی که دلم میخواد درسته
قورتت بدم .امروز نوبت واکسنت بود از دیروز من حالم خراب بود که چطوری تحمل کنم تو قراره درد بکشی وقتی بهت نگاه میکردم  که چه مظلومانه خوابی یا میخندی دلم کباب میشد صبح که ساعت 6:30 پا شدی شیر بخوری  نخوابوندمت گذاشتمت تو تختت وقتی میدیدم هی برای خودت میخندیدی و صدا در میاری و خبر نداری چند ساعته دیگه چه بلایی قراره سرت بیاد بیشتر دلم برات میسوخت 

خلاصه صبح  قطره استامینوفن رو دادم و ساعت 11 رفتیم دنبال مامان فری (مامان بزرگ خودم)  و من و دخملی و مامان فری با هم رفتیم بهداشت و دو تا  آمپول تپل زدن تو پای بنیتا خانوم  دخملم اول گریه کرد ولی تا بغلش کردم آروم شد ولی انقدر دردش گرفته بود که بغض از روی لباش نمیرفت الان حدود بک هفتست یاد گرفته بغض کنه بعدش هم با مامان فری رفتیم خونه مامانم و  کمپرس آب سرد گذاشتیم رو پاش و چون سرد بود و  پا رو سر کرد ولی باز هم هر دفعه که پاش رو تکون میداد از گریه نفسش میرفت تا اینکه مامانم اومد و پای بنیتا رو مثل قنداق بستیم که نتونه حرکت بده و از اون به بعد خوب شد و با خیال راحت شیر میخورد و میخوابید. این کمپرس آب سرد خیلی خوبه ما حتی بنیتا رو مثل حالت عادی عوض میکردیم و اصلا جیغ نمیزد.

این از واکسنش و اما شب یلدا که من زنگ زدم به مادر شوشو  و گفتم چون امسال بنیتا هست گفتم همه بیایم خونه شما ( خیر سرم مثلا میخواستم بهش احترام بزارم و بگم حالا که نوه دار شدی از این به بعد همیشه شب یلدا میایم اونجا) ولی زهی خیال باطل که مادر شوهر ما هنوز هم نفهمیده که بابا تا حالا عروس داشتی هیچی حالا دیگه نوه دار شدی دیگه حداقل برای مناسبت ها خونه بمون بیایم پیشت برای احترام به خودت ولی خانوم خیلی شیک گفتن اااا مگه تارا بهت زنگ نزده ( خانوم پسر خاله همسری) گفتم نه گفت از هفته پیش دعوتمون کرده حالا شما بعد از شام بیاین اونجا منم گفتم که من بدون دعوت جایی نمیرم  باشه حالا سال دیگه کاری ندارین خداحافظ....

خوب هم شد نشد بریم خونه مادر شوشو چون خالم زنگ زد و گفت چون امسال اولین شب یلدا بنیتا هست همه میخوایم بیایم اونجا و اینطوری شد که بخاطر رخملی همه خانواده مادری اومدن خونه ما و هرکس یه چیزی آورده بود یکی آجیل یکیک هندونه شیرینی و .. کلی خوش گذشت و گفتیم و خندیدیم و قرار شد از این به بعد هر سال بیان خونه ما

حالا اگه قرار بود خانواده شوشو بیان خونه ما حداقل همین شب یلدایی بیشتر از 100 تومن خرجمون میشد بعدش هم میخوردن و میرفتن دریغ از یه کمک ولی اون شب خاله هام همه چی رو جابجا و تمیز کردن و من فقط ظرفها رو شستم.

پ. ن :

1- شبی که بنیتا واکسن زد تا صبح راحت خوابید و اصلا بی تابی نکرد خدا پدر و مادر این مخترع کمپرس سرد رو بیامرزه

2- میخواستم از طریق وبلاگم به دوستم نازلی تبریک بگم که باعث شد دخمل منم بالاخره یه هم بازی دختر پیدا کنه چون همه اطرافیان ما بچشون پسره و با به دنیا اومدن باران خانوم ملوسک دختر منم همبازی دار شددددد. اگه تو این چند وقته بشنوم مدوسا و کژال عزیزم همه مادر شدن دیگه عالی میشههههه

3-وزن دخملیم تو 2 ماهگی 4400 بود و قدش 55.5  و دور سرش 38

 

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 590 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59