پستونک

ساخت وبلاگ

بالاخره بنیتا خانوم رضایت دادن و تو 53 روزگی پستونک رو گرفتن .... یعنی از همون هفته اول که به دنیا اومد مامانم هر کاری کرد پستونکیش کنه نشد که نشد البته خودمم  ته دلم راضی نبود از طرفی هم دلم واسه اینهمه پستونک و بند پستونک هایی که براش خریده بودم میسوخت هر دفعه پستونک میزاشتیم دهنش یا با زبون هی میداد بیرون یا حالت عق زدن بهش دست میداد ولی بالاخره من پیروز شدم جالبیش هم اینجاست بعد از اینهمه سعی و تلاش که خانوم رضایت داد و پستومک رو قبول کرد حالا تا از دهنش در میاد شاکی هم میشه خیلی جالب واله مثل شیر خوردنشه بعضی وقتها که خوابش طولانی میشه خودم تو خواب بیدارش میکنم که بهش شیر بدم تا میخوام  شیر رو بزارم دهنش یهو شروع میکنه تند تند سرش رو تکون دادن دنبال شیر گشتن و غر غر که چرا شیر نیستتتتت ..... ای بابا تو که اصلا خواب بودی پس یهو چی شدددددد.

یه اتفاق دیگه هم اینکه دیروز یعنی تو 52 روزگی برای اولین بار با کریرش بردیش بیرون وای که انقدر دخملم تو کریر خوردنی شده بود همچین ته کریر چمبله شده بود عین موش دلم میخواست بخورمش

دیگه دیگه اینکه  بالاخره تصمیم گرفتم که خودم بنیتا روببرم حموم اولش خواستم حموم 40 روزگیش رو ببرم منتها چون یکسری کارا باید انجام میشد گفتم باشه برای بعد و حموم 40 روزگیش که مصادف با تاسوعا هم شده مامانم اومد بردش .طفلی مامان و بابام قرار بود برن شمال چون ویلاشون آماده شده بود و باید میرفتن تحویل میگرفتم منتها چون مامانم دیگه بنیتا شده در راس همه امورش شمالش رو نرفت تا این دخملی رو ببره حموم  . حموم بعدی رو که خواست بره دیگه خودم رفتم تنش رو که شستم به سرش که رسید دیدم نمیتونم یعنی بیشتر ترسیدم  باز مامانم رو صدا کردم و اون اومد سرش رو شست ، قربونت برم مامانی که انقدر تو حموم خانوم و خواستنی میشی.

دیگه دیگه اینکه امروز یکسری از خاله های بنیتا با نی نیهاشون اومدن اینجا دیدن گل دخملی و براش یه دستبند خوشگل آوردن منم از بنیتا و نی نی های اونا عکس گرفتم که بعدها براش یادگاری بمونه.

شنبه هفته پیش یعنی 19 اذر بنیتا وقت دکی داشت که 45 روزگیش بود قدش شده بود 53.5 و وزنش هم 4100 دکترش راضی بود وقت بعدی هم 2 روز بعد از واکسن 2 ماهگیش گرفتم  دعا کنین سر واکسن اذیت نشه از حالا استرس گرفتم شبش میخوام برم خونه مامانم بخوابم  بیچاره مامانم این وسط  باید جور همه کارهای من و بنیتا رو بکشه .

من وقتی به مامانم میرسم کلا دیگه فقط به بنیتا شیر میدم همین ههههه همه کاراش دیگه با مامانمه من میرم تو استراحت... خوب حق دارم خسته میشم دیگه

دیگه خبر خاصی نیست  تا بعد.

 

 

بنیتا و کلاه موشیش

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 530 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59