40 روزگی

دخترم امروز 40 روزه شد وای که چقدر زود گذشت امروز باباش بهش میگفت دوست ندارم بزرگ شی دوست دارم همیشه کوچولو بمونی از صبح هم که بنیتا از خواب بلند شد شروع کرد به عکس گرفتن ازش.

بعد از نهار قراره مامی شوشو با شادی و مهرداد بیان اینجا عصری هم قراره مامانم بیاد که دخملی رو حموم 40 روزگی ببریم  دیگه دخترم داره خانوم میشه از نوزادی در اومده و شیر خواره شده عزیزمممممم

بعدش هم قراره بنیتا بمونه پیش مامانم و من و همسری بریم خونه یکی از دوستامون  ولی هر جا بریم باید ساعت 11 خونه باشیم چون بنیتا الان حدود 20 روزه از ساعت 11:30شروع به گریه میکنه به مدت 2 ساعت نمیدونم چشه دل درد هم نیست آخه پاش رو جمع نمیکنه فقط انگار کلافست هی میگه منو توی یه حالت نذارین ولی بعد که حالش خوب میشه شیر میخوره میخوابه تا صبح طوری که من باید 4 ساعت یکبار بیدارش کنم بهش شیر بدم البته به نظر من ارزشش رو داره همینکه شب میخوابه یه دنیا میرزههههه  آخه من خودم خیلی خوابالو هستم بنیتا هم مثل خودم کردم اوائل ساعت 7 صبح بلند میشد واییی که چقدر سخت بود ولی الان درستش کردم امروز 11 پاشد کلا زودتر از 9 بیدار نمیشه ما اینیم دیگه اگه دوست داشتین بدین نی نی هاتونو تعلیم بدم .

دیگه اینکه الان 10 روزه منو دخملی و بابایی تنها شدیم و دیگه نیرو کمکی نداریم  از صبح بنیتا با منه عصرها که همسری میاد پست رو تحویل میگیره منتها شبا من همسری میفرستم بخوابه چون باید صبح بره سر کار ولی خودش دلش نمیاد و بیدار میشه و جالبیش این که بنیتا شبا تو بغل باباش خوابش میبره یعنی من هر چی اینور اونورش کنم فایده نداره تا باباش بیاد بگیرتش دختره دیگه ببایی شده چکارش کنم ولی جدا از شوخی اگه واقعا همسری همراه نبود نمیشد دست تنها خیلی سخته همسری خیلی ازت ممنونم بخاطر این 10 روزه که خودمون تنها شدیم و  همه جوره هوای منو و دخملی رو داشتی بوسسسسسسسسسسس 100000 تا برای بابای نی نی.

این عکس امروزشه