1 ماهگی

باورم نمیشه 1 ماه از تولد فرشته خونه ما گذشته 1 ماهی که مثل برق و باد گذشت البته من همه سعیم رو کردم از لحظه لحظش استفاده کنم مدام بنیتای عزیزم رو بغل میکنم بوس میکنم به خودم میچسبونمش قربون صدقش میرم که بعدها حسرت این روزهارو نخورم .

 دیروز بنیتا رو بریم چکاپ ماه اول قدش شده بود 53 سانت و وزنش هم شده بود 3550
که 150 گرم کم داشت به دکترش گفتم شیر خشک کمکی بهش بدم که گفت به هیچ وجه وقتی بچه
با شیر خودت سیر میشه چرا کمکی بدی که بعدها هی مریضی بگیره حالا منم از دیروز برای
اینکه دخملم بیشتر وزن بگیره زود به زود بهش شیر میدم منتها نمیدونم چرا شبا خواب
میمونم منی که پشه میپرید از خواب بیدار میشدم  الان یهو از خواب میپرم میبینم
زنگ موبایل رو قطع کردم موبایل هم گذاشتم زیر بالشم  بنیتا هم خودش انقدر خوبه
و فکر مامانشه که شبا از خواب بیدار نمیشه البته این از خوش شانسی منه چون شنیدم
یکسری بچه ها تا صبح نمیخوابن یا تا صبح چند بار بلند میشن منتها دخمل من خیلی
خانومههههه ..... وای که یه دنیا دوست دادم مامانی .

 امروز زنگ زدم به دکیم که وقت چکاپ بگیرم  به همسری گفتم دلم برای روزهای
بارداریم تنگ شد وقتی میرفتم مطب و صدای قلب بنیتا رو میشنیدم  حالا باورم
نمیشه این فرشته کوچولو همونیه که تو دل من بوده و هی زانوش رو فشار میداد

 بنیتا الانم مثل دوران جنینیش وقتی باباش میزارتش رو سینش پاهاش رو تو دلش جمع
میکنه و مثل جنین میخوابه

 دلم میخواد زمات متوقف بشه و منو دخترم همیشه تو این دوران بمونیم  دورانی
که همش لذته همش عشقه همه لحظاتش آسمونیه یه موجود مظلومی که همه پناهش منو باباش
هستیم 

 وقتی شیر تو گلوش میپره و یهو میزنه زیر گریه و سرش رو سمت من برمیگردونه
نمیدونین چه حسی پیدا میکنم  بعضی وقتها که شبا دل درد میگیره و گریه میکنه
دلم میخواد من همه دردها رو داشته باشم ولی بچم انقدر زجر نکشه

 مامانی عاشق  وقتیم که شیر میخوری و تو چشام نگاه میکنی

 عاشق صبحام که سر حالی و موقع شیر خوردنت بازیت میگیره و لبات رو انقدر غنچه
میکنی که میشه قد دکمه و ابروهات رو میندازی بالا و بعد بهم میخندی وشروع میکنی به
شیر خوردن

 عاشق وقتهاییم که گریه میکنه و تا میام بغل من آروم میشی

 مامانی قد همه ستاره های آسمون منو بابایی دوستت داریم