<no title>

ساخت وبلاگ
آنقدر درد درون را در دل خود ريختم 
تا كه خود با درد هستي سوز خود آميختم

تا جدا ماند من در من ز هر بيگانه اي
از تو هم اي عشق بي فرجام من بگريختم

برگ زردي بودم و در تند باد حادثات
بر تن هرشاخه بي ريشه اي آويختم

با دل روشن در اين ظلمت سرا افتاده ام 
نور مهتابم نور مهتابم كه در ويرانه ها افتا ده ام

سايه پرورد بهشتم سايه پرورد بهشتم
از چه گشتم صيد خاك

تيره بختي بين تيره بختي بين كجا بودم كجا افتاده ام
تا كجا راحت پذيرم
يا كجا يابم قرارا برگ خشكم در كف باد صبا افتا ده ام واي

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 481 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1391 ساعت: 22:05