مقاله ای از من در روزنامه اعتماد

ساخت وبلاگ
سه اثر داستاني از يك نويسنده

مرجع :

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2464862


نويسنده: يونس صادقي


به احتمال زياد خوانندگان آثار داستاني با آثار نظام الدين مقدسي آشنايي دارند. مقدسي با اولين اثر داستاني اش يعني «مريلا» در سال 88 با شاعري خداحافظي كرد و پا به عرصه داستان گذاشت. قبل از چاپ مجموعه داستان «مريلا»، او دو كتاب شعر برجاي گذاشت: كتاب هاي مرگ آيينه و اشكي براي عشق. اكنون با آثار شعر ايشان كاري نداريم كه خود فصلي جداست و وقتي جداگانه نيز مي طلبد. مجموعه داستان مريلارا مي توان يك اثر يكدست از لحاظ نثر ولي گسسته در پيرنگ دانست. خود داستان كوتاه مريلاكه عنوان كتاب هم شده است، حجم زيادي از كتاب را گرفته و به همين مقدار نيز نقطه مركزي جذابيت كتاب است. داستان هاي ديگر گويا هركدام براي سليقه يي خاص نوشته شده باشد. مثلاداستان «موهاي من بايد كوتاه شود» به نظر داراي شخصيت هايي است كه با زبان طنز به نقد ذهنيت جامعه در مواجهه با اصلي ترين موضوعات زندگي مي پردازد.

دختر، شرط اصلي نامزد شدن اش با پسري را كه نمي شناسد، بلند شدن موهاي سرش اعلام مي كند. اين داستان سليقه هاي خاصي را جذب مي كند و صحبت برسر اين است كه با وجود اين داستان چه مخاطباني «سمفوني جوجه ها» و يا مريلارا دوست دارند. سمفوني جوجه ها در نوع خودش داستاني منحصربه فرد است. مردي كه روح خودش را در يك بادكنك كشف مي كند. نظام الدين مقدسي تلاشي در اين مجموعه داستاني كرده تا روايتي يكدست از لحاظ موضوع به چاپ برساند و اين شاخصه اتفاقي نيست. ما در اثري ادبي ديگر وي يعني «يك مغول خوب» هم اين شاخصه را حتي بيشتر و ملموس تر مي بينيم.

در مجموعه داستان «يك مغول خوب» هم داستان هايي با تم فلسفي و هم داستان هايي كه صرفا تكنيك هاي زباني در داستان را به رخ مي كشند وجود دارند. مثلاداستان كوتاه «درخت» تم فلسفي دارد. همچنان كه در كتاب مريلاهم داستان «خوب شد آقا خوب شد خانم» چنين پيش زمينه فكري وجود دارد. اما همه داستان هاي اين مجموعه نيز همچنان كه گفته شد، يكدست نيست. با خواندن داستان «اتاق» به اين نتيجه مي رسيم كه در اين داستان تنها عنصر ديالوگ براي نويسنده مهم بوده و نه محتوايي كه خط داستاني را شكل مي دهد. هرچند داستان «اتاق» پاياني غريب دارد.

در داستان ديگر با عنوان «يك مغول خوب» كه عنوان كتاب نيز هست، هنر و مهارت نويسنده در موجز و تاثيرگذار كردن يك داستان كوتاه را لمس مي كنيم. اين داستان نيز موضوع متفاوتي دارد و گسست زيادي با موضوعات ديگر كتاب ايجاد مي كند. تا به حال دو اثر داستاني نظام الدين مقدسي را معرفي كرديم بي آنكه قصد خود را از اينكه مي خواهيم به متفاوت بودن اين نويسنده و شاخصه آشنازدايي او در هر نوع فعل ادبي اشاره كنيم، مخفي كنيم.

البته نويسنده مقاله خوب مي داند كه آشنازدايي در امروزه روز مخصوصا در ادبيات خيلي آسان شده است. آثار شعر كه جاي خود را دارد. اما در داستان نيز هر كسي به سهم خود آشنازدايي مي كند. چه كسي مي تواند منكر شود كه در بين نسل جوان تنها «محمدرضا كاتب» و «حسن بني عامري» هستند كه هم در نثر و هم در موضوع بيشترين آشنازدايي را در جهتي مثبت انجام داده اند.

بايد اين مهم را در نظر داشته باشيم كه آشنازدايي بدون توجه به عناصر داستان مدرن مي تواند قبل از كمك به ادبيات داستاني به آن ضربه بزند. با توجه به اين موضوع، نويسنده مقاله مي خواهد نظام الدين مقدسي را نيز از طيف آشنازداياني بداند كه نسبت به عناصر داستان بي توجه نيستند و در عين حال سعي در ايجاد تنوعي اثرگذار دارند. بهتر است منظور خود را با معرفي اثر سوم داستاني مقدسي بيان كنم. رمان «سه حنجره گنگ» رماني است متفاوت هم در نثر و هم در پيرنگ يا طرح. تفاوت ها به مرور از شروع رمان خود را نشان مي دهند. شخصيت پردازي نه به شكل كلاسيك و نه به شكل مدرن است بلكه مثلاكيوان كه از شخصيت هاي اصلي رمان است طوري در روايت نهادينه شده كه بتواند با رفتار خود شخصيت هاي اصلي و فرعي ديگر را براي مخاطب دگرگون سازد يعني شناختي كه خواننده مثلااز شخصيت سوگل در رمان دارد يك دفعه تغيير مي كند.

اين نوع شخصيت پردازي كلاسيك نيست و در مدرن بودنش هم متفاوت است. شخصيتي است كه هرچند در خدمت نويسنده رمان است و به وسيله او نوشته شده، اما در مواقع خوانده شدن طور ديگري رفتار مي كند يا مي تواند طور ديگري رفتار كند. اين مشخصه شايد يادآور «مرگ مولف» رولان بارت باشد. اما در رمان «سه حنجره گنگ»، مقدسي همين مشخصه را نيز به بازي مي گيرد به گونه يي كه مي توان گفت در برابر مرگ مولف چيز ديگري قرار مي دهد كه آن «زنده بودن شخصيت اثر» است. سوگل، شخصيت ديگر رمان، در پايان روايت و وقتي خواننده فكر مي كند رمان تمام شده، با چند جمله كه از سياوش نقل مي كند، خواننده را در چند قدمي پايان مي ايستاند تا دوباره به اول برگردد و سياوش را جست وجو كند. در اين بازگشت، سياوش را طور ديگري مي يابد.

اتفاقاتي در اين برگشت نهفته است كه در خوانش اول نبود. اين رفتار سوگل با مخاطب رمان و بار ديگر رفتار سياوش و تكرار اين بازگشت هاي پر از غافلگيري خودبه خود بر حجم رمان، بي آنكه از يكصد و چند صفحه متن بيشتر داشته باشيم، مي افزايد. اين افزايش حجم رمان كار نويسنده نيست بلكه كار شخصيت هايي است كه پس از مرگ مولف هميشه و تا وقتي رمان خوانده شود زنده اند.



روزنامه اعتماد، شماره 2350 به تاريخ 18/12/90، صفحه 10 (ادبيات ايران)

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 454 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1391 ساعت: 3:06