بازی

ساخت وبلاگ
چندر روز پیش تو بازار بودم یه مرد رو دیدم که داشت شربت به همه نذری میداد منم ازش گرفتم و خوردم و از کارش خوشم اومد اما چند لحظه بعد دوتا زن و مرد خارجی خواستن از همان شربت بخورند که اون اقا به قیمت دوهزار تمان دو لیوان شربت به انها داد در اون لحظه حسم کاملا به اون شربت و صاحبش عوض شد و این دوگانگی رفتارش برایم قابل هضم نبود .با خودم فکر میکردم چرا ما همیشه دوست داریم نقش بازی کنیم و خودمان را ایده ال ذهنمان نشان دهیم چرا همیشه از خودمان فرار میکنیم مگر همین ما نیستیم که منیتمان را شکل دادیم پس فرارمان برای لحظه ای اسوده زیستن واسه چیه.جوابش رو من به خدا نمیدونم.میتوانستیم ان شربت را به ان دو نفر خارجی هم بدهیم و احساسمان از انسان بودن مضاعف هم میشد. گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 354 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1391 ساعت: 3:06