<no title>

ساخت وبلاگ
پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید! مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزنید

.........................................................................

مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور* *در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور * *مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها * *روز پوچی همچو روزان دگر, سایه ای ز امروزها, دیروزها* *دیدگانم همچو دالانهای تار, گونه هایم همچو مرمرهای سرد* *ناگهان خوابی مرا خواهد ربود , من تهی خواهم شد از فریاد درد* *میخزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر* *یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر * *خاک میخواند مرا هر دم به خویش, میرسند از ره که در خاکم نهند* *آه شاید عاشقانم نیمه شب , گل به روی گور غمناکم نهند * *بعد من ناگه به یکسو میروند, پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی میخزند* *روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا مینهند* *بعد من با یاد من بیگانه ای* * در بر آینه میماند به جای تار مویی نقش دستی شانه ای * *می رهم از خویش و میمانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران میشود* *روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود* *میشتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها * *چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند به چشم راهها * *لیک دیگر پیک سرد مرا , میفشارد خاک دامنگیر خاک * *بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من میپوسد آنجا زیر خاک* *بعدها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار خاک * *گور من گمنام میماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ* * فروغ فرخزاد*

..................................................................

قلب من نورانی است حسرتم پنهانی است با خودم می گویم : این همه نادانی آخرش ویرانی است چشم من پرواز است بال من آغاز است نقطه اوج کجاست ؟ من فرود عشقم و کدامین عاشق ، همره این ره بی فرجام است ز پریشانی این بد مستی طلب هوشیاری از کجا باید کرد ؟ بس دگر این همه خار و خس بی مهری بس این همه بد مستی ها لحظه ها پایانی است آخر ویرانی است روح فردا شاد است عشق زیبا یاد است و تمام لکه های تردید بر تن سبز نجابت فردا پاک و عاری بشود گر تو عاقل باشی روح فردا شاد است

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 407 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1391 ساعت: 3:15