چای و دعا

ساخت وبلاگ

توی پارک جنگلی سرخه حصار یه سراشیبی مناسب پیدا کرده بودیم و یه سرسره پیچ در پیچ برای آقای پسر و همبازی هاش درست کرده بودیم. یکی ازم پرسید:"هیجان انگیز ترین کاری یا چیزی که این روزها برات پیش می آد چیه؟" گفتم:" این که یه بسته چایی رو که تا حالا امتحان نکرده ام، بدند دستم و من هم با ظرافت تموم شروع کنم به باز کردن زرورق دور جعبه ش و خرده خرده بوش کنم و منتظر شم تا حسابی دم بکشه و با یه حبه قند یه قلپ ازش بخورم!" شوخی نکردم.این رو جدی گفتم.
تا حالا از این دستگاه های خودپرداز پول گرفته ین؟ من که تازه چنین کاری رو چند روز پیش مرتکب شدم، به خاطر بی اعتمادی مفرطم به تکنولوژی، همه ش فکر می کردم دارم یه جورهایی مراسم چشم بندی یا ژانگولر رو می بینم! از دستگاه که دور شدم، تا برسم خونه، چند بار دست کردم تو جیبم و پول ها رو در آوردم و نگاه کردم!
توی یه جلسه ای که آدم ها اومده بودند حرف های مهم در باره ترویج کتاب خوانی بزنند، گفتم :"آدم باید یه اتفاقی در درونش بیفته که همون جور که هوس سبزی خوردن می کنه، هوس کتاب خوندن هم بکنه.هوس ها مبتنی بر نیازهای فیزیولوژیک بدن هستند..." همه لبخند زدند و ظاهرا بحث دوباره جدی شد!
اگه خواستید کسی رو دعا کنید، بگید ایشالا خدا بهت یه بچه بده که وقتی شش هفت ماهه شد، همچه که پات رو از در گذاشتی توی خونه، سرش رو بچرخونه و با اون چشمای درشتش نگات کنه و لبخند بزنه.   

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 371 تاريخ : يکشنبه 13 فروردين 1391 ساعت: 0:52