20 اسفند

ساخت وبلاگ

الان منتظرم مامان شوشو بیاد خونمون تا بنیتا رو بگیره من برم دکتر برای کمرم امیدوارم بخاطر امپول بی حسی باشه و چیز مهمی نباشه دخملی هم الان تو تختش داره غر غر میکنه که بیا منو بغل کن دورت بگردم ننه که انقدر شیرین شدی بوسسسسسسسسس

دیروز 19 اسفند دخملی دیگه رسما خودش به تنهایی غلت زد و کلی منو خوشحال کرد همش میگفتم پس این چرا غلت نمیزنههههه.

چهارشنبه 17 اسفند نهار رفتیم خونه دوستم آزاده اونم یه پسمل ناز 1 سال و 2 ماهه داره به اسم رامان خیلی جیگره بنیتا هم که از خانومی هیچی کم نذاشت انقده دخمل خوبی بود آروم رو زمین موند مامانش نهار خورد بعد خوابید بیدار هم که بود اصلا گریه نمیکرد یا نمیگفت منو بغل کنین در کل بنیتا دختر آروم و خوبیه البته بعضی وقتها بد قلقی هم داره مثلا همون چهارشنبه شام رفتیم خونه برادر شوشو منتها انقدر نق نق کرد که آبرومون رو برد البته بچم خسته هم شده بود چون از خونه آزاده رفته بودیم الماس شرق خرید کلی اونجا هم گشته بودیم دخملی هم که انقدر با این کلاه بنفشه ناز شده بود که هر کی میدیدش قربون صدقش میرفت.

جمعه 19 اسفند هم همکارای شرکت قبلیم اومدن دیدین بنیتا منتها بنیتا هم نامردی نکرد نیم ساعت بعد از اینکه اونا اومدن خوابید تا 2 ساعت بعد از رفتن اونا یعنی از ساعت 1 تا 5:30 کادو هم برای دخملی یه ون یکاد خوشگل آوردن منتها چون شبیه اونو مامانم همراه زنجیرش عیدی برای بنیتا خرید احتمالا برم عوضش کنم برای نهار هم قرمه سبزی و دوپیازه میگو درست کرده بودم که به نظر خودم میگوم خیلی خوشمزه شده بود (چه خود شیفته هههههههههه البته خوب به شوشو رفتم)

از دخملی بگم که عاشق تخت دو نفره و آینه و شمعدونه فکر کنم شوهر میخواد هههههههه وقتی میبرمش جلو آینه شمعدون شروع به خندیدن میکنه خوب دوست داره دیگه مگه چیه.......

دیگه دیگه اینکه عشق ممنوع هم که تموم شد حالا ساعت 9 تا 10 شب باید سماق بمکیم

دیگه همین دیگه فعلا برم یه چیزی بخورم تا ننه شوشو بیاد.

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 513 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59