گلدان

ساخت وبلاگ

2 روز به عید مونده چرا من خوشحال نیستم چرا دوست ندارم عید بشه اصلا چرا من این مدلیم چرا حالم خوب نیست چرا کسلم چرا دپرسم چرا چرا چرا هزار تا چرا دارم ای بابااااا.

امروز ظهر همسری گفت بریم بهشت زهرا منم گفتم بریم آخه اون روز که خواستیم بریم نشد خلاصه آماده شدیم رفتنه بنیتا مثل یه خانوم گل شیر خورد و تو کریرش خوابید منتها انقدر ترافیک بود که نرسیده به بهشت زهرا دور زدیم و برگشتیم همون موقعها گریه های بنتیا هم شروع شد گریه میکرد چجور آب بینیش هم راه افتاده بود بچه میگفت اصلا تو ماشین نشینیم منم صبحش از دست همسری ناراحت شده بودم گریه های بنیتا هم رفت رو اعصابم خلاصه یه دعوا مفصل تو ماشین کردم و هر چی دلم خواست گفتم کلی هم گریه کردم اصلا نمیدونم چرا هی گریم میاد خل شدم شاید.

امروز داشتم فکر میکردم اگه ازدواج نکرده بودم الان با مامانم اینا مالزی بود و یه عید خوب داشتم ولی الان تو همین ایرانش هم نمیشه جایی رفت شانس ما انقدر هم برف اومد که راهها بسته شد و ما باز تو این تهران لعنتی گیر افتادم تازه حتی اگه راهها هم باز شه انقدر شمال هوا سرده که با بچه نمیشه رفت حالا امروز همسری میگفت بلیط بگیریم بریم جنوب نمیدونم چکار کنم فقط میدونم اصلا از شرایط راضی نیستم.

حالا شاید الان رفتم از دل همسری درآوردم ولی بازم دلگیرمممممم.

عصری هم که رسیدیم خونه انقدر سرم درد میکرد که داشتم میمردم خدارو شکر بنیتا یه ساعت خوابید منم پیشش دراز کشیدم ولی وقتی بیدار شد دیدم اصلا نمیتونم سرم رو بلند کنم فوری زنگ زدم به همسری که بیاد خونه حالا هم دخملی دست باباشه داره بازی میکنه منم تو لفکار خودم که چه بکنم با خودم ههههه.

احتمالا پست بعدیم رو رمز دار بنویسم چون یه درد و دل حسابی دارم فعلا برم سر وفت همسری ببینم چه میکنم.

اینم عکس دخملی عشق تکنولوژیم

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 502 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

امروز 26 اسفند آخرین جمعه ساله و این اولین عیدی دخملیه خدایا هزاران هزارن بار شکر که امسال عید این فرشته کوچولو تو خونه ماست امسال با وجود بنیتا بهترین عید رو منو همسری داریم نه فقط منو همسری بلکه خانواده هامونم امسال براشون با سالهای دیگه فرق داره .

پریروز مامان و بابام رفتن مالزی دم رفتن مامانم انقدر برای بینتا گریه کرد و همش نگران بود نکنه وقتی برگرده بنیتا خانوم مامانی رو یادش رفته باشه قراره منم مدام عکس مامانم رو نشونش بدم که یادش نره هههههههههه.

امروز از صبح مشغول کارم  صبح ها تا چشم باز میکنم چشمم به دستشویی شماره 2 دخملی منور میشه و مشغول شغل شریف .... شوری میشم بعدش هم شیشه شیر شوری و خونه تمیز کردن و لباسها و رختخوابهای دخملی رو شستن بعد لباسهای خودمون بعد نهار بزار چون مادر شوشو اینا قراره نهار بیان اینجا خلاصه تا الان که نشستم پای نت همش داشتم کار میکردم البته همسری هم همچنین دخملی هم انقدر خانوم بود که حسابی خوابید و  وقتی هم بیدار بود تو کالسکش بود .

شب هم قراره برای شام بریم خونه فرزانه اینا خیلی وقته قراره بریم ولی هی نمیشه بالاخره امشب طلسمش شکست.

فردا صبح هم احتمالا بنیتا رو ببرم دکی چون تا بریم و برگردیم خیلی دیر میشه بعدش هم اگه خلوت باشه همسری میاد دنبالمون و میریم بهشت زهرا تا بنیتا رو نشون پدر شوشو بدیم بالاخره اونم حتما منتظره نوش رو ببینه دیگه .

دیشب هم دوستامون اومدن خونمون و کلی خوش گذشت بهم شام هم از بیرون گرفتیم چون هم یهویی قرار گذاشتیم هم حوصله آشپزی نداشتم

راستییییی موهام رو نگفتم انقده خوب شدددددددددد دقیقا همون رنگی که میخواستم شده نسکافه ای طلایی  از این به بعد برای رنگ موهام فقط میرم همین آرایشگاهه.

1 شنبه هم با خالم و مامان فریم و ددیم راه میفتیم سمت شمال اول عید هم پسر خاله ها و اون یکی خالم  میان احتمالا اونجا دسترسی به نت ندارم وقتی برگشتم عکسهای دخملی رو میزارم.

پیشاپیش عید همتون مبارک دوستای عسیسمممم و امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی داشته باشین بوسسسسسسسسسس.


گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 487 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

امروز با مادر شوشو قرار داشتم بریم با هم بازار که زنجیری که سر عقد مامانم به همسری داده بود رو عوض کنم آخه یه جاهاییش خورده شده بود .صبحش تا بنیتا خانوم پا شد بهش شیر دادم و عوضش کردم و یه ذره با هم بازی کردیم تا خواستیم اماده شیم باز دیدم بنیتا خوابش گرفت اونو  خوابوندم و خودم کم کم آماده شدم خلاصه تا پاشد و زنگ زدم آژانس و رفتیم شد ساعت 2 بنیتا رو گذاشتم خونه مامان فریم و با مامان شوشو دم مترو قلهک قرار گذاشتم وقتی رسیدیم بازار مستقیم رفتیم بازار طلا فروشا کلی گشتم تا تونستم لنگه همون زنجیر رو پیدا کنم وای که چقدر طلا گرون شدههههههه زنجیر و شمائلی که مامانم سر عقدبه همسری داده بود الان شده 1700 طلا شده گرمی 90 تومن معلوم نیست تا چه قیمتی هم میخواد بره بالاااااا خلاصه مادر شوشو هم عیدی برای بنیتا یه دستیند کارتیر از اینا که پلاک داره خرید دستش هم درد نکنه مامان خودمم که گردنبند با آویز ونیکاد مامان فریمم 50 تومن پول داده البته بقیه هم برای گل دخملی عیدی گرفتن ولی حالا کو تا عید این 3 نفر هم هول بودن ههههههههههه.بعدش هم رفتیم من یه ذره خرت و پرت خریدم و برگشتیم شوشو هم اومد دم مترو قیطریه دنبالم و رفتیم بنیتا رو برداشتیم و رفتیم خونه مامیم تا همسری فوتبال ببینه کلی با مامیم از این ور و اونور صحبت کردیم آخه قراره 4 شنبه با بابام برن مالزی پیش دانیال و تا سیزدهم بر نمیگردن و من امسال عید هم باز بدون مامان و باباممممم گریهههههههه.

الانم بنیتا خانوم تو پلی جیمش جغ جغه به دست  داره منو نگاه میکنه که برم به دادش برسم همسری هم طبق هر دوشنبه داره 90 میبینه .

فردا هم که وقت آرایشگاه دارم میخوام موهام رو نسکافه ای روشن کنم الان چند ساله میخوام بکنم ولی هی بخاطر دکلره اش نکردم حالا دعا کنین خوب شه و موهام نسوزه چون مهر ماه مش کرده بودمشون.شبش هم بخاطر چهارشنبه سوری خونه آزاده اینا دعوتیم.

راستی گفته بودم مادر شوشو رفته ترکیه و از اونجا برای بنیتا پلی جیم آورده خودمم هنوز نفهمیدم چرا پلی جیم اورده در صورتیکه میبینه همیشه وسط خونه ما پهنه اگه شماها فهمبدین بگین چرا؟؟؟؟؟

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 502 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

الان منتظرم مامان شوشو بیاد خونمون تا بنیتا رو بگیره من برم دکتر برای کمرم امیدوارم بخاطر امپول بی حسی باشه و چیز مهمی نباشه دخملی هم الان تو تختش داره غر غر میکنه که بیا منو بغل کن دورت بگردم ننه که انقدر شیرین شدی بوسسسسسسسسس

دیروز 19 اسفند دخملی دیگه رسما خودش به تنهایی غلت زد و کلی منو خوشحال کرد همش میگفتم پس این چرا غلت نمیزنههههه.

چهارشنبه 17 اسفند نهار رفتیم خونه دوستم آزاده اونم یه پسمل ناز 1 سال و 2 ماهه داره به اسم رامان خیلی جیگره بنیتا هم که از خانومی هیچی کم نذاشت انقده دخمل خوبی بود آروم رو زمین موند مامانش نهار خورد بعد خوابید بیدار هم که بود اصلا گریه نمیکرد یا نمیگفت منو بغل کنین در کل بنیتا دختر آروم و خوبیه البته بعضی وقتها بد قلقی هم داره مثلا همون چهارشنبه شام رفتیم خونه برادر شوشو منتها انقدر نق نق کرد که آبرومون رو برد البته بچم خسته هم شده بود چون از خونه آزاده رفته بودیم الماس شرق خرید کلی اونجا هم گشته بودیم دخملی هم که انقدر با این کلاه بنفشه ناز شده بود که هر کی میدیدش قربون صدقش میرفت.

جمعه 19 اسفند هم همکارای شرکت قبلیم اومدن دیدین بنیتا منتها بنیتا هم نامردی نکرد نیم ساعت بعد از اینکه اونا اومدن خوابید تا 2 ساعت بعد از رفتن اونا یعنی از ساعت 1 تا 5:30 کادو هم برای دخملی یه ون یکاد خوشگل آوردن منتها چون شبیه اونو مامانم همراه زنجیرش عیدی برای بنیتا خرید احتمالا برم عوضش کنم برای نهار هم قرمه سبزی و دوپیازه میگو درست کرده بودم که به نظر خودم میگوم خیلی خوشمزه شده بود (چه خود شیفته هههههههههه البته خوب به شوشو رفتم)

از دخملی بگم که عاشق تخت دو نفره و آینه و شمعدونه فکر کنم شوهر میخواد هههههههه وقتی میبرمش جلو آینه شمعدون شروع به خندیدن میکنه خوب دوست داره دیگه مگه چیه.......

دیگه دیگه اینکه عشق ممنوع هم که تموم شد حالا ساعت 9 تا 10 شب باید سماق بمکیم

دیگه همین دیگه فعلا برم یه چیزی بخورم تا ننه شوشو بیاد.

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 511 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

این دو عکس در حال رفتن به خونه خاله صفورا هست

اینم عکس حونه حاله نگین با دو تا آرمانها و هانا

وقتی دخمل خوش اخلاقم از خواب بیدار میشه

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 511 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

امروز 14 اسفند دخملی اولین غلتش رو زد اونم با کمک از رو تختی بالاخره دستش رو به یه جایی گیر داد و چرخید این چند وقته خیلی داشت سعی میرد هی تا نصفه میرفت و برمیگشت انقدر صورتش رو به روتختی می کشیدکه مثل لبو قرمز میشد بچم.

اینم عکسش بعد از غلت ،نشد از همون لحظه عکس بگیرم

 

 

امیدوارم غلت زدن رو درست نوشته باشم هههههههههه از یکی از دوستام پرسیدم اونم بلد نبود واقعا باید مدرکامونو قاب کنی بزنیم به دیوار

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 514 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

سلام دخمل گلم قربونت برم که داری روز به روز شیرین تر میشی اومدم فقط بنویسم که پارسال همچین شبی یعی 12 اسفند همه دوستامون رو دعوت کرده بودیم که خبر اومدن شما رو بهشون بودیم و عمو نیما پیتزا درست کرده بود اون موقع همه اسم شما رو گذاشتن جلیل ههههههههههه یادش بخیر بعد که دخمل شدی گفتن میگیم جلیله وای که که شب خوبی بود 2 روز بعدش هم خاله فرناز فهمید که نی نی داره و پسمل نازش آدرین کوچولو درست 1 هفته بعد از شما به دنیا اومد .

مامانی قول میدم زود زود بیام و انفاقات این چند وقته رو بنویسم فعلا بوسسسسسسسسسس برم یه ذره با خاله فرناز چت کنم بعد به شما باز شیر بدم وبخوابم

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 527 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

سلاممممم من بالاخره برگشتممممم یه 10 روزی که مسافرت بودم بعدش هم اینترنت نداشتم تا امشب بالاخره همسری لطف کردو اینترنت رو وصل کرد.

الانم فقط اومدم درباره دخملی بنویسم تا بعدا سر فرصت بیام از سفرمون بنویسم و عکس بزارم .

بنیتای عسیسم پنجشنبه رفت تو 4 ماهگی ولی چون دکترش نبود ما چهارشنبه یعنی 3 اسفند رفتیم برای ویزیت و زدن واکسن 4 ماهگی قد و وزنش خدارو شکر این ماه خیلی خوب بود انقدر هم دختر خوبی بود کلی با منشی و دکتر حرف زد خانوم منشی کلا که تو اتاق پیش بنیتا بود دکی هم تا دیدش گفت این چه موهاییییییه بچه تن تن شده هههه اخه دخملی ما موهاش مثل وودی وودی پیکر رو هواست و از حالا فشنیه قربونش برم مامانی عاشقتممممم

قد دخملی شده بود 63 و وزنش هم شده بود 5550 و دور سرش هم 41 که دکی گفت عالیه بعد هم بهش قطره فلج داد که دخملی یه ذره نق نق کرد بعد هم تو پای راستش واکسن زد که اینسری از گریه غش کرد ولی زود آروم شد کلا زیاد بیتابی نکرد ولی غر غر میکرد شبش هم از خدا خواسته رو تخت پیش خودم خوابوندمش تا تبش رو مرتب کنترل کنم که فقط فکر کنم به اندازه نیم ساعت یه ذره تب کرد ولی چون شب بود و من میترسیدم یهو تبش بره بالا تا صبح بیدار بودم صبح هم تحویل مامانم و همسری دادمش و خوابدم تا 12 ظهر

کلا این سری اصلا اذیت نشد فرداش هم انگار نه انگار که واکسن زده خدا کنه واکسن های بعدیش هم به همین خوبی باشه.....

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 550 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

مامانی لیست نی نی هایی که تقریبا با شما به دنیا اومدن و مامانی تو 9 ماهی که شما تو دلش بودی و بعد از اون همش باهاشون دردودل میکرد رو برات میزارم شاید بعدها جالب باشه و خاطره بشه


 اسم مامان..............سن...... مدت ازدواج..... جنسیت نی نی ........ تاریخ زایمان......... اسم نی نی
.مریم...................29.........4................. پسر....................... 17-6 ................ پندار
.چمیست.............................................دختر-دختر..................1-7....................دریتا و آنیتا
.مریم ..................29.........5..................پسر.........................3-7.................. حامی
.تداعی.................................................پسر.........................4-7..................علی
.مهتا...................................................دختر.........................17-7.................دینا
.شیوا...................29.........4..................دختر..........................17-7.................سلدا
.مینا....................24.........4..................دختر........................19-7..................آندیا
.نرگس.................................................پسر.........................19-7..................امیرحسین
.مامان ونداد...........27.........5.................پسر.........................20-7.................ونداد
.مریم...................29.........3..................پسر.........................20-7...................مهرزاد
.سارا...................24.........2..................پسر........................21-7..................آرتین
.مامان جوجه..........27.........7..................پسر....................... 23-7............. كارین
.سوشیا................30.........2.................دختر.........................27-7.................مهسان
.مریم گلی ........... 30 ...... 5 ................. پسر ....................25-7................. سبحان
.شایلان .............31.........3..................دختر........................25-7.................مهتا
.مونا.....................................................دختر........................25-7..................آیدا
.آرزو.....................30.........8..................دختر........................26-7..................؟
.حدیث.................24.......3.5.................دختر..........................27-7................مشكات
.مامان نخودی........28..........1..................پسر.........................28-7.................امیرمهدی
.مریم....................29........6.................پسر..........................28-7.................هیراد
.سما...................29........8ماه..............پسر..........................28-7................كوروش
.رزیتا....................41.......4................دختر-پسر......................29-7.................آرنیكا و آریابد
.سحرناز................31.......5...................پسر..........................30-7.................؟
.راضیه ................26.........3.................پسر.........................30-7..................ماهان
.الهه....................30.........6................دختر..........................30-7..................روشا
.رومینا..................25........7.................پسر...........................٣٠-٧.................امیر مهدی
.آینور....................28........5.................پسر...........................1-8.................سهند
.نهیر....................32.........6.................پسر..........................2-8...................آرین
.ملیحه..................19........4...................پسر.........................2-8..................علی
.مامان ماهی.........30.........8..................دختر.........................2-8....................ستیا
.نهال...................28.........4...................پسر.........................3-8...................یزدان
.سپیدار.................32........7..................پسر.........................4-8.................ارشیا یا بردیا
.آزاده (مامان هانا)...25........5..................دختر.........................4-8...................هانا
.نگین...................26.........4..................پسر.........................4-8....................آرمان
.گلاره...................29.........6...................دختر.......................4-8..................بنیتا
.رازقی ................24.........2...................دختر ....................4-8..................نیلا
.صبا....................31.........6.......... .....پرنسس.......................7-8..................نیوشا
.سحر .................35........10..................پسر........................7-8 ................ ارشاك
.نسترن.................25.......4...................پسر...........................8-8.................پارسا
.روشا...................27........2..................دختر..........................8-8...................ساینا
.سارا...................32.........7..................دختر..........................8-8..................رونیكا یا رستا
.زهرا....................26........5....................دختر.......................8-8................. مه سما
.یاسمن................28.........4...................پسر..........................9-8..................رادین
.ندا......................26........2....................پسر.........................10-8..................اهورا
.تارا......................28........5........دختر...........................10-8................محیا
.نیلو.....................29........9....................دختر.........................11-8.................نیایش
.عاطفه.................26........3...................دختر..........................11-8..................دینا
.چیكو...................30.......1.5..................پسر..........................12-8..................امیر حسین
.باران اردیبهشت......28.....2.5..................دختر...........................12-8.................. پرنیان
.مامان علی طاها....26........2...................پسر.........................13-8.................علی طاها
.فریبا....................32......1.5..................دختر.........................13-8................. دلآرام
.مریمی.................29.......1...................دختر..........................14-8...................هانا
.سحر .................26.......1...................پسر...........................15-8..................پرهام
.بهار....................24.......5...............پسر-پسر.........................15-8....امیر حسین و امیر طاها
. النا....................30........5...................پسر..........................15-8.................آرتین
.صفورا .................29......10..................دختر...........................16-8..................آوا
.نگار....................23........1..................پسر...........................16-8.................سام
.نازی ............28 .....11 ................دختر ..........................17 -8.................كیمیا
.سهیلا.................32.......8...................پسر...........................18-8..................آرتامهر
.آتنا.....................29.......6...................پسر...........................20-8.................سیاووش
.شیما..................22.......3...................پسر...........................20-8..................رهام
.مهرنوش..............18.......2....................پسر...........................21-8....................عرشیا
.شهره ...............34.......8..................دختر..........................21-8..................اترینا یا ارنیكا
.بهی...................26........4..................پسر...................23-8.................امین محمد
.انی....................30........4..................دختر..........................23-8....................؟
.سما..................24.........2..................پسر...........................26-8 ........مانی
.مائده.................24.......3..................دختر...........................28-8..................پرنیا
.مهلا...................28........2...............نامعلوم..........................نامعلوم...............نامشخص
.لیدا...................27.......5..................پسر............................29-8.................فربد
.سمیرا...............23.......2...............دختر-دختر........................1-9...................نیكی و نیكا
.سحر................30.......8...................دختر...........................1-9...................تانیا
.آرزو..................30........3..................پسر............................2-9...................آرمان
.خانمی..............26.......2..................دختر............................7-9...................یكتا
.الهام ..........31.......5....................پسر...........................8-9...................كیارش
.مینو.................32........4..................دختر............................8-9...................نیكی


 


 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 513 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

امرو ساعت 11:30 با دخمل خوشگلم از خواب بیدار شدیم تا رفتم تو آشپرخونه روحیه گرفتم آخه دیروز کارگر داشتم و آشپرخونه مثل گل شده بود از صبح تا ساعت 4 خانومه فقط تو آشپزخونه بود البته من که نبودم مامان بیچارم همش بالای سرش بود من ساعت 2 رفته بودم آرایشگاه بعدش هم کلاس زبان داشتم  بنیتا هم پیش مامانم بود من از ساعت 5 تا 8 شب کلاس داشتم چه برفی هم میومد برای همین خیابونا خیلی ترافیک بود خلاصه با هزار بدبختی خودم رو برای عشق ممنوع رسوندم خونه وقتی رسیدم دیدیم نوید هم اومده خونمون نوید شوهر دوستم مهسا هست منو مهسا از دبیرستان با هم دوست هستیم منتها الان همسری و نوید بیشتر از منو مهسا لاو میترکونن هههههه الانم مهسا اینا انگلیس زندگی میکنن و شوشوش برای کاراومده ایران که به ما هم سر زد ....

نوید تا بنیتا رو دید گفت چقدر عوض شده خیلی ناز شده جالبیش اینجا بود بنیتا تا میرفت بغل نوید بغض میکرد میزد زیر گریه ولی اگه از تو بغل ما بهش نگاه میکرد میخندید خیلی باحال بود کلا که دختر من خیلی با حاله

خلاصه داشتم میگفتم امروز صبح که بیدار شدم دیدم خونه تمیزه کیف کردم به خانومه هم گفتم که از این به بعد 2 هفته یبار بیاد خونمون که همیشه تمیز بمونه ابنطوری خیالم راحت تره

برای نهار هم شنیسل سرخ کردم  و بنیتا رو شیر دادم و خوابوندم و خودم مشغول کتاب خوندن شدم اسمش باز بارانه دو جلده جلد اولش 600 صفحه بود که فقط وقت تلف کردن بود تازه از جلد دومش داره قشنگ میشه خلاصه یه ذره کتاب خوندم یه ذره جارو کشیدم یه ذره گرد گیری کردم چون فردا ظهر قراره یکی از دوستهای دبیرستانم با پسرش بیان خونمون دیدن بنیتا این دوستم شاگرد اول کلاسمون بود من همیشه فکر میکردم جزو اون دسته ادماییکه که دیر شوهر میکنه و تا خر خره خودش رو تو درس و کار غرق میکنه ولی دقیقا برعکس شد زودتر از همه شوهر کرد زودتر از همه بچه دار شد ولی مدرک مهندسی کامپیوترش رو گرفت البته خونه دار شد و هیچ وقت نرفت سر کار و مشغول امر خانه داری گردید میگن ادم از آیندش خبر نداره هااااا

فردا عصری بعد از اینکه دوستم رفت تولد پسر یکی دیگه از دوستام دعوتم پسرش میشه 1 سالش من با بینتا میرم و همسری چون پرسپولیس و استقلال بازی دارن گفته که نوید بیاد پیشش تا با هم ببینن دعا کنین پرسپولیس ببره که خوش اخلاق بشه هههههه البته خوب گناه هم داره چند وقته هی داره ضد حال میخوره و دوستای استقلالیش اذیتش میکنن

جمعه شام هم چون شب تولد همسری هست مادر شوشو اینا و خاله همسری و مامانم اینا و برادر همسری رو دعوت کردم میخوام زرشک پلو با مرغ و قرمه سبزی یا کشک بادمجون بزارم مامانمم گفت برای سوپ دال درست میکنه امروز مادر شوشو هم زنگ زد گفت برنجت رو من میزارم هر چی گفتم نه قبول نکرد انگار روزهای خودش با مادر شوشو داره برمیگرده

هفته دیگه هم 4 شنبه منو بینتا با هم میریم ماهشهر ولایت بابام برم که مامان بزرگ و بابا یزرگمم نتیجشونو ببینن هم یه ذره تنوع ایجاد شه فقط میترسم بنیتا تو هواپیما اذیت شه و گوشاش بگیره باید به دکیش زنگ بزنم ببینم چکار کنم.

الانم منتظر همسری هستم شام هم نپختم از پریشب خورشت مونده گفتم برنج میزاریم و میخوریم دخملی هم خوابه گفتم بیام یه ذره بنویسم و یه عکس جدید از دخملی بزارم این عکس برای 3 ماهگیشه

 

راستی یه موضوعی با اینکه آهنگ وبم رو دوست دارم ولی میخوام عوضش کنم چون یاد انار میفتم و حالم بد میشه باورتون میشه از سر انار به بعد شیرم کم شد حالا خلاصه بلد نیستم برم آهنگ دانلود کنم و بزارم میشه بهم  بگین چطوری این کارو بکنم و کجا برم مرسییییی

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 546 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

مامانی حالا که دارم عکس کوچیکی هامونو نگاه میکنم انگار شبیه منم هستیااااا نمیدونم شاید بیخودی هی دارم دلم رو خوش میکنم ههههه خوب آخه منم دوست دارم شبیهم باشی بالاخره همه حال بدیاش واسه من بوده حالا همه لذتش برای بابایی نمیشه که اخههههه.... نه بابا شوخی کردم عسیسممممم من از خدامه شما شبیه بابایی باشی چون قیافش مظلومه و چشماش هم خوشرنگه

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 513 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

مامانی خوشگلم 4 شنبه رفتیم پیش دکتر افتاده انقدر دیر رسیدیم که دکتر داشت میرفت خلاصه قد و وزن شما رو اندازه گرفت گفت شدی 5 کیلو خسته نباشی عزیزم خیلی زحمت کشیدییییی البته دکی گفت کلا استایلت ریزه به خودم رفتی قدت هم 58 سانت بود دور سرت هم 39 که قد و دور سرت رو گفت عالیه بعد دوباره برام یه پودری نوشت بخورم
که شیرم زیاد شه و گفتش که شما خیلی دخمل هوشیاری هستی از وقتی هم رفتیم هی برای دکی خندیدی از اونجا که اومدیم بیرون رفتیم دنبال بابایی و اومدیم خونه .

دیروز یعنی 7 بهمن برای اولین با کالسکه بردیمت بیرون رفتیم شهروند فرمانیه و شما اولین خرید زندگیتونم رفتی خیلی خانوم بودی اولش که خواب بودی بعدش هم که بیدار شدی هی نگاه نگاه میکردی البته کلا وقتی تو رویز رویزت هستی خیلی خوش اخلاقی.

مامانی تازگیا از بعضی صداها و تن حرف زدنا میترسی مثلا پریشب داشتی تو بغلم شیر میخوردی که در همون حین پی پی کردی منم گفتم اااا مامان تر زدی که بعد شروع کردم تر رو مثل شعر خوندم و ( ر ) رو کشیدم یهو شما بغض کردی زدی زیر گریه منم خندیدم تادیدی میخندم  شروع کردی به خندیدن بعد من دوباره گفتم ترررررررررررررر باز بغض کردی زدی زیر گریهههههههه واییی عاشقتم وقتی بغض میکنی خیلی جیگر میشی لبات مثل خط نازک میشه فوری چشات هم پر اشک میشه . باز دیشب داشتم برای دوستم تعریف میکردم که تو چکار کردی باز تا به کلمه تر  رسیدم فوری از حرکت ایستادی چشات رو گشاد کردی و فوری بغض کردی الهییی مامان کاری نکن درسته قورتت بدممممم

راستی راجب اینه شبا هم از خواب بیدار نمیشی از دکی پرسیدم گفت چکارش داری بچه رو حالا که یه دختر به این نجیبی داری خودت بیدارش میکنی بزار بخوابه منم که از خدا خواسته ههههههههههه حالا دیگه که شیر آخر شبت رو میخوری تا خود صبح تخت میخوابی مامان و منم دیگه مزاحمت نمیشممممم.

امروز بابایی باز رفت فیروز کوه امتحان داره فرشته کوچولو دعا کن بابا این امتحانشم خوب بده مثل 2 تای قبلی .

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 556 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

یعنی دیگه خل شدم از دستت بنیتا همه مادرا مینالن که بچه های ما زیادی شیر میخورد من باید غصه بخورم که بچه من شیر نمیخوره

اگه بخوام شیر خودم رو بدم که تا میزارمت رو دستم و خمت میکنم فوری میزنی زیر گریه و جیغغغغغ اگر هم شیرم رو بدوشم و بریزم تو شیشه هم که باز تا سر شیشه رو میزارم تو دهنت دوباره جیغغغغغغ ای بابا اینطوری نمیشه که

حالا فردا وقت دکی داری بهش میگم ببینم چکار باید بکنیم.

امروز نهار خونه ددی اینا بودیم بعد از نهار بابایی رفت خونه که درس بخونه منو مامان لیدا هم باز درگیر پروسه شیر خوردن شما شدیم ددی هم چون مریض بود زیاد سمت شما نمیومد فقط از دور برات سوت میزد ههههه. عصری شما خوابیدی و بابایی اومد دنبال من اول رفتیم دم خونه مامان خاله فرناز چون خاله فرناز از کانادا برای شما 2 تا لباس
خوشگل با یه مایو و یه کارت تبریک خیلی قشنگ فرستاده بود بعدش هم شام خوردیم و اومدیم خونه که شما هنوز خواب بودی همونطوری لای پتو پیچیدمت و اومدیم خونه و باز من درگیر شیر دادن به شما شدم تا بالاخره ساعت 12:30 خوابیدی.

مامانی تورو خدا درست شیر بخوررررر.

راستی از فردا دیگه میریم پیش دکتر افتاده چون هم نزدیک تره هم سنش کمتره البته دکتر بیدار مغز هم خوب بود ولی هم مسیرش دور بود هم  یه ذره اعصاب نداشت البته به قول بابایی حال نداشت

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 600 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

مامانی خوشگلم فردا یعنی 4 بهمن3 ماه میشی عزیزم  و هر روز یه کار جدید یاد میگیری به قول مامان لیدا بنیتا روزانه داره تغییر میکنه دیگه با دقت به همه جا نگاه میکنی و موقعی که بغلت میکنیم میگی منو حتما بزارین روی شونتون که من بتونم همه جا رو ببینم احیانا چیزی از کنترلم خارج نشه

الان چند روزه بابایی مریض شده حسابییییی و منم از بابایی گرفتم منتها دکترا گفتن چون شما شیر منو میخوری مریض نمیشی خدارو شکر با این وجود الان 2 روزه مامان لیدا اومده اینجا که شما رو نگه داره و من فقط بهت شیر میدم و همه کارهارو مامان لیدا میکنه منم راحت فقط میخورم و میخوابم هههههههههه.... بعدن که بزرگ شدی باید همه کارهای مامان لیدا رو براش جبران کنیم مامان خوبم خیلی دوست دارم بوسسسسس.

امروز به بابا زنگ زدم گفتم سر راهش بره شیرینی فروشی بی بی و به مناسبت 3 ماه شدن شما کیک بخره و شمع فوت کنیم  بخوریم عصر هم احتمالا بریم خونه مامان شهلا چون شنبه تولدش بود ولی بخاطر مریضی بابا نرفتیم  از طرف شما قراره یه کارت هدیه 50 تومنی بهش بدیم روش هم نوشته شده از طرف بنیتا از طرف خودم و بابا هم میخوام یه ظرف سیلور بدم  دو هفته پیش هم تواد مامان لیدا بود که چون نمیرسیدم برم خرید به مامانی هم پول ادادیم ولی از همه مهتر دو هفته دیگست که تولد باباییه البته من که بهترین کادو رو امسال بهش دادم دیگه بالاتر از به دنیا اومدن دخمل نازم چی میخواددددددددد

امروز شما رو حموم دادم واییی عاشق وقتیم که میبرمت حموم انقده قیافت باحال میشه که میخوام درسته قورتت بدم هر کاری باهات بکنم صدات در نمیاد انقده موش میشی لبات همش خندونه و منم هی به خودم فشارت میدمممم وای که چه لذتی داره.

مامانی تازگیا افتادی به شست خورن اونم چجور هیچی جلو دارت نیست امروز دستکش کردم دستت که شست نخوری انقدر حرص خوردی و هی دستکش رو کردی تو دهنت و دیدی از شست خبری نیست و غر غر کردی که بالاخره یکی از دستکش ها رو دراوردم  و خیال خودم و خودت رو راحت کردم بعدش هم تند تند شروع کردی به مک زدن و خوابیدی

مامانی عاشق آویز بالای تختتی تو اوج گریه اگه بزارم تو تختت و آهنگ آویز بالای تختت رو بزارم شروع میکنی به تکون دادن سرت و پا دوچرخه زدن

به همون اندازه هم از جای تعویضت خوشت میاد خیلی دوست داری که بازت کنم فوری شروع میکنی به خندیدن و چشات شیطون میشه البته کلا به نظر من چشات خیلی شیطونه و وقتی همه میگن شبیه بابایی به نظر من اینطور نیست آخه بابایی چشاش خیلی مظلومه ولی از چشای شما شیطنت میبارههههههه

توی این سه ماه شکل زندگی ما خیلی تغییر کرده مایی که مدام با دوستامون بودیم مدام در حال سفر بودیم حالا فقط خونه نشین شدیم البته اصلا احساس کمبود نمیکنیم و خلایی احساس نمیشه چون انقدر سرمون با بنیتا گرمه که اصلا نیازی به بیرون رفتن نیست در کل خیلی روزای خوبی داریم دخملی اصلا بچه اذیت کنی نیست من اصلا مثل یکسری ازمادرا که از بیخوابی مینالن کمبود خواب ندارم و اگه بعضی ها بزارن و هی بنیتا رو بغل نکنن که بچه بغلی نشه انقده خانومه برای خودش ممکنه 1 ساعت روی مبل یا توی کالسکش بمونه تا من کارام رو بکنم

فعلا برم که مامان لیدا تنهاست و ببینم موفق میشم تو خواب بهت شیر بدم من نمیدونم تو چرا انقدر کم خوراکی

بعدا نوشت :

از 7 دی ماه نسبت به صدای تلفن و اف اف حساس شدی و تا صدای تلفن میاد صورت رو برمیگردونی

الان حدود 1 هفتست به دستت خیلی حساس شدی و تا چشمت بهش میفته میخ میشی انگار که تا حالا دستات رو ندیدی

از 28 دی ماه غریبی کردن رو یاد گرفتی حتی وقتی مامان لیدا و ددی رو هم دیدی یهو بغض کردی منم که عاشق بغضتتتتت فوری رفتم دوربین بیارم ازت فیلم بگیرم ولی موفق نشدم

شب اولی که بابایی مریض شده بود ساعت 12 شب براش آب پرتقال گرفتم و رفتم بیدارش کردم و گفتم کدوم  قرصت رو باید الان بخوری اونم گفت چی گفتم کدوم قرصت رو بیارم بخوری گفت ببلاک اچ آ گفتم چییییی بازم گفت ببلاک اچ آ منو میگینننننن مرده بودم از خنده ....دورت بگردم مامانی که بابا تو خواب هم فکر شیر خشکه توئه حالا خوبه تو شیر خشک خور نیستی

یه خبر دیگه اینکه بابایی داره همه امتحاناش رو با نمره خوب پاس میکنه ( همسری که جون منو به لب رسوند تا لیسانسش رو گرفت حالا فوق لیسانس رو داره مثل چیییی تموم میکنه اینم از پا قدم بنیتاست فکر کنم)

اینم عکس امشب که خونه مامان شهلا گرفتیم

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 532 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

هیچ کس نیست باهاش حرف بزنم دارم خفه میشم ای خدا اخه چطور دلت اومد بچه ای که
هنوز 2 سالش نشده رو ببری ای خدااااااااااااااااااا دارم دیوونه میشم هر چی گریه
میکنم اشکام خشک نمیشه اصلا نمیتونم باور کنم برای یه پدر و مادری همچین اتفاقی
بیفته. امشب رفتم تو سایت یهو دیدم  یه دختر بچه معصوم که سماور چند
وقته پیش روش برگشته بود برای همیشه رفت پیش فرشته ها
شوکه شدم اول فکرکردم
اشتباه خوندم ولی نه راست بود وایی که مادر و پدرش چه حالی دارن امشب رفتم عکسش رو
دیدم دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم  با اون چشاش مظلومش ای خدااا چطور
تونستی چطور؟؟؟؟؟؟


اگه قراره یه همچین بلایی سر پدر و مادری بیاد اصلا چرا بهشون بچه دادی چراااااا

چرااااااا


وای که 6 بهمن مامان و بابات چه تولدی باید برات بگیرن 




خداحافظ فرشته نازنین و كوچولو.ما
دعات كردیم شفات تو
رفتن  بود......
انار نازنینمون برای همیشه تركمون
كرد...........راحت
شد از درد...از  رنج...........
خاله سلام منو به فرشته ها

برسون....

اینو از وبلاگ نفس جون گذاشتم اینجا که قراره فردا تو تشیع جنازه شرکت کنه و دلم میخواد به مامان انار بگه که دل همه ما اونجاست

فردامیریم تا با همه لحظه هایی که صدای خنده انار بود و  شادی و شیطنت هاش خداحافظی
کنیم..تا جسم درد کشیده و خسته اش رو به سرمای خاک  بسپاریم..فردا میریم تا انار رو
ببریم خونه جدیدش...فردا میریم تا عروسک های انار  رو آروم کنیم...فردا میریم تا بی
رحمی دنیا رو ببینیم...ببینیم که چطور خاک سرد دلش  میاد گل 2 سالمونو بغل
کنه..میریم که به فرشته ها بگیم آروم ببریدش بالا...هنوز  بخیه هاش تازه است.. هنوز
زخمهاش خوب نشده.. هنوز تو ریه هاش خونه..

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 560 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

این عکسها رو دوست خوبم کژال برای بنیتا درست کردهههه مرسی کژال جونم بوسسسسسسسسسسس

...... خاله کژال ایشاله زود زود نی نی دار شین مامان منم برای نی نی شما از این کارا بکنه

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 504 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

این عکس 72 روزگی بنیتاستتتت واقعا دوست دارم بگین میفهمین بنیتا شبیه منه یا باباش؟؟؟

 

 

 

یعنی عاشق رنگ چشاتم مامان

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 551 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

سلام عشق مامان امروز گفتم بیام یه سری از کارات رو بنویسم تا یادم نرفته

الان که دارم مینویسم شما آروم رو مبل برای خودت دراز کشیدی و در حالا پستونک

خوردنی امروز یهویی به طور غیر مترقبه پستونکی شدی در حد لالیگااااااا
تا دیروز میزاشتم دهنت عق میزدی نمیدونم امروز یهو چی شد.

چند روزه یاد گرفتی دستت رو بخوری و از اونجایی که مدام صورتت رو چنگ میزنی دستکش دستت میکنم  و شما هم مدام در حال دستکش خوردنی شبا با صدای ملچ و ملوچت از خواب بیدار میشم و میفهمم گشنته کلا هر چیزی میاد سمت دهنت مثل ماهی دهنت بازمیشه و مثل پیشی زبون میزنی موقعی که میخوام عوضت کنم و میزارمت تو جای تعویضت مدام در حال سعی کردنی که تشک تعویضت رو بخوری


 و بعد که موفق به خوردن نمیشی شروع میکنی به گریه کردن 
 


ای بابا خوب همه چی رو که نمیشه خورد عسیسمممممم.

کلا از 2 ماهگی به بعد خیلی کارا یاد گرفتی مثلا در حال تی وی دیدنی تا تلفن زنگ میخوره سرت رو میاری رو به بالا  و اینور اونور رو نگاه میکنی آخه میدونی که هر کی زنگ میزنه دیگه برای شماست و کسی دیگه با مامان کاری ندارههههه.

این چند روزه من باید حسابی درس میخوندم چون جمعه امتحان پایان ترم فرانسه دارم و از اونجایی که شما نمیزاشتی درس بخونم دیروز گفتم حداقل سی دی هاش رو بزارم که صداش تو گوشم باشه و هی برام تکرار بشه از وقتی سی دی ها رو گذاشتم به مدت 45 دقیقه شما حتی یه غر هم نزدی که منو بغل کن و مرتب در حال صحبت کردن بودی آخه فکر  میکردی ونا دارن با تو صحبت میکنن  الهی قربونت برم که هنوز هیچی رو تشخیص نمیدی ولی برای خودمم خیلی جالب بود که 45 دقیقه رو مبل بودی و نمیگفتی یکی بیاد منو بغل کنههههه حالا این دو علت داره یا واقعا فکر
میکردی اونا دارن باهات صحبت میکنن یا اینکه چون من تو دوران بارداری کلاس فرانسه میرفتم و مرتب درس میخوندم برات آشنا میومد.

و اما بگم از آشپزی کردنمممممممم  که جنابعالی رو میزارم تو کالسکه و اینم بگم که عجیب عاشق کالسکت هستی خدارو شکر، خلاصه میزارمت تو کالسکه و چون باید تکونت هم بدم با پام در حال تکون دادن کالسکه هستم و از اون طرف دارم پیاز داغ سرخ میکنم برنج آبکش میکنم شدم عینهو این کاریکاتورا.

هفته پیش به یکی از دوستام زنگ زد و گفت برای پسرش تولد میخواد بگیره و من و شما هم دعوت کرد و منم زنگ زدم به بابایی و گفتم چون دخملی لباس مهمونیاش اندازش نیست هنوز بیا بریم براش خرید و قرار شد عصری با یکی دیگه از دوستامون بریم مزون لباس بچه فروشی و از اونجا یه لباس خیلی خوجل با یه جوراب شلواری و یه شال و کلاه برات خریدم و جمعه هم که از کلاس برمیگشتم چون ماشین نداشتم با تاکسی اومدم و از تجریش برات 2 تا تل خریدم تا دخملم روز تولد خوشگل بشههههه اینم عکس لباس جدیدت 


این جمعه که کلاس داشتم مامانی شمال بود و مجبور شدم شمارو بزارم پیش مامان فری و واقعا هم رفتم دیدم خوب ازت مراقبت کردم  به بابایی هم گفتم به مامانش نگه شما رو گذاشتم اونجا که ناراحت نشه بابایی هم گفت اون خودش میدونه که ما بچه رو اونجا نمیزاریم چون گفته شما که بنیتا رو اینجا نمیارین منم گفتم اخه تقصیر خودشه قضیه ستایش رو بهش گفته ( قضیه از این قراره که ما 2 هفته پیش خونه مامان همسری بودیم و همسری یه دختر پسر خاله داره که 3 سال و نیمشه و هی گریه میکرد که من میخوام بنیتا رو بغل کنم من یه ان رفتم  پیش همسری و سر برگردوندم دیدم بنیتا بغل ستایشه اونم وایساده نه نشسته ای خدااااااااااااا رومم نمیشد چیزی بگم و فقط با پا زدم به همسری اونم به مامانش گفت مامان بنیتا رو بگیر مامان شوشو هم گفت نه چیزی نیست خاله سوسن مراقبه ،خوب حالا شما بودین دیگه بچه اونجا میزاشتین خوب ستایش گریه میکنه که بکنه مگه بچه من اسباب بازیه اگه یهو اتفاقی میفتاد همین خاله سوسن جواب گو بود ) خلاصه به همسری گفتم به مامانت گفتی اونم گفت که گفتم .

الانم که دارم وبم رو اپ میکنم شما تمام این مدت تو کالسکه هستی و من دارم با پا تکونت میدم  و خوابت بردددددددددد مثل یه فرشتههههه مامان قربونت بره که انقدر خانومیییییی.

راستی خدارو شکر خوابت هم درست شد یه 10 روزی بود روز و شبت قاطی شده بود روزا همش خواب بودی بعد 12 شب بیدار میشدی تازه صبحت شروع میشد و تا 8 صبح بیدار بودی ولی الان یه 10 روزی هست که ساعت 10 شب میخوابید تا 10 صیح فردا و دیگه اینکه خدارو شکر دل درد هم دیگه نمیگیرییییییی........

پ .ن:

دوستای خوبم هر کی لالایی بلده به منم یاد میده مردم انقدر از خودم لالایی دراوردم و برای دخملی خوندم.

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 572 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

بنیتا عزیم 2 ماهگیت مبارک خانومی مامانی انقده شیرین شدی که دلم میخواد درسته
قورتت بدم .امروز نوبت واکسنت بود از دیروز من حالم خراب بود که چطوری تحمل کنم تو قراره درد بکشی وقتی بهت نگاه میکردم  که چه مظلومانه خوابی یا میخندی دلم کباب میشد صبح که ساعت 6:30 پا شدی شیر بخوری  نخوابوندمت گذاشتمت تو تختت وقتی میدیدم هی برای خودت میخندیدی و صدا در میاری و خبر نداری چند ساعته دیگه چه بلایی قراره سرت بیاد بیشتر دلم برات میسوخت 

خلاصه صبح  قطره استامینوفن رو دادم و ساعت 11 رفتیم دنبال مامان فری (مامان بزرگ خودم)  و من و دخملی و مامان فری با هم رفتیم بهداشت و دو تا  آمپول تپل زدن تو پای بنیتا خانوم  دخملم اول گریه کرد ولی تا بغلش کردم آروم شد ولی انقدر دردش گرفته بود که بغض از روی لباش نمیرفت الان حدود بک هفتست یاد گرفته بغض کنه بعدش هم با مامان فری رفتیم خونه مامانم و  کمپرس آب سرد گذاشتیم رو پاش و چون سرد بود و  پا رو سر کرد ولی باز هم هر دفعه که پاش رو تکون میداد از گریه نفسش میرفت تا اینکه مامانم اومد و پای بنیتا رو مثل قنداق بستیم که نتونه حرکت بده و از اون به بعد خوب شد و با خیال راحت شیر میخورد و میخوابید. این کمپرس آب سرد خیلی خوبه ما حتی بنیتا رو مثل حالت عادی عوض میکردیم و اصلا جیغ نمیزد.

این از واکسنش و اما شب یلدا که من زنگ زدم به مادر شوشو  و گفتم چون امسال بنیتا هست گفتم همه بیایم خونه شما ( خیر سرم مثلا میخواستم بهش احترام بزارم و بگم حالا که نوه دار شدی از این به بعد همیشه شب یلدا میایم اونجا) ولی زهی خیال باطل که مادر شوهر ما هنوز هم نفهمیده که بابا تا حالا عروس داشتی هیچی حالا دیگه نوه دار شدی دیگه حداقل برای مناسبت ها خونه بمون بیایم پیشت برای احترام به خودت ولی خانوم خیلی شیک گفتن اااا مگه تارا بهت زنگ نزده ( خانوم پسر خاله همسری) گفتم نه گفت از هفته پیش دعوتمون کرده حالا شما بعد از شام بیاین اونجا منم گفتم که من بدون دعوت جایی نمیرم  باشه حالا سال دیگه کاری ندارین خداحافظ....

خوب هم شد نشد بریم خونه مادر شوشو چون خالم زنگ زد و گفت چون امسال اولین شب یلدا بنیتا هست همه میخوایم بیایم اونجا و اینطوری شد که بخاطر رخملی همه خانواده مادری اومدن خونه ما و هرکس یه چیزی آورده بود یکی آجیل یکیک هندونه شیرینی و .. کلی خوش گذشت و گفتیم و خندیدیم و قرار شد از این به بعد هر سال بیان خونه ما

حالا اگه قرار بود خانواده شوشو بیان خونه ما حداقل همین شب یلدایی بیشتر از 100 تومن خرجمون میشد بعدش هم میخوردن و میرفتن دریغ از یه کمک ولی اون شب خاله هام همه چی رو جابجا و تمیز کردن و من فقط ظرفها رو شستم.

پ. ن :

1- شبی که بنیتا واکسن زد تا صبح راحت خوابید و اصلا بی تابی نکرد خدا پدر و مادر این مخترع کمپرس سرد رو بیامرزه

2- میخواستم از طریق وبلاگم به دوستم نازلی تبریک بگم که باعث شد دخمل منم بالاخره یه هم بازی دختر پیدا کنه چون همه اطرافیان ما بچشون پسره و با به دنیا اومدن باران خانوم ملوسک دختر منم همبازی دار شددددد. اگه تو این چند وقته بشنوم مدوسا و کژال عزیزم همه مادر شدن دیگه عالی میشههههه

3-وزن دخملیم تو 2 ماهگی 4400 بود و قدش 55.5  و دور سرش 38

 

 

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 586 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59

بالاخره بنیتا خانوم رضایت دادن و تو 53 روزگی پستونک رو گرفتن .... یعنی از همون هفته اول که به دنیا اومد مامانم هر کاری کرد پستونکیش کنه نشد که نشد البته خودمم  ته دلم راضی نبود از طرفی هم دلم واسه اینهمه پستونک و بند پستونک هایی که براش خریده بودم میسوخت هر دفعه پستونک میزاشتیم دهنش یا با زبون هی میداد بیرون یا حالت عق زدن بهش دست میداد ولی بالاخره من پیروز شدم جالبیش هم اینجاست بعد از اینهمه سعی و تلاش که خانوم رضایت داد و پستومک رو قبول کرد حالا تا از دهنش در میاد شاکی هم میشه خیلی جالب واله مثل شیر خوردنشه بعضی وقتها که خوابش طولانی میشه خودم تو خواب بیدارش میکنم که بهش شیر بدم تا میخوام  شیر رو بزارم دهنش یهو شروع میکنه تند تند سرش رو تکون دادن دنبال شیر گشتن و غر غر که چرا شیر نیستتتتت ..... ای بابا تو که اصلا خواب بودی پس یهو چی شدددددد.

یه اتفاق دیگه هم اینکه دیروز یعنی تو 52 روزگی برای اولین بار با کریرش بردیش بیرون وای که انقدر دخملم تو کریر خوردنی شده بود همچین ته کریر چمبله شده بود عین موش دلم میخواست بخورمش

دیگه دیگه اینکه  بالاخره تصمیم گرفتم که خودم بنیتا روببرم حموم اولش خواستم حموم 40 روزگیش رو ببرم منتها چون یکسری کارا باید انجام میشد گفتم باشه برای بعد و حموم 40 روزگیش که مصادف با تاسوعا هم شده مامانم اومد بردش .طفلی مامان و بابام قرار بود برن شمال چون ویلاشون آماده شده بود و باید میرفتن تحویل میگرفتم منتها چون مامانم دیگه بنیتا شده در راس همه امورش شمالش رو نرفت تا این دخملی رو ببره حموم  . حموم بعدی رو که خواست بره دیگه خودم رفتم تنش رو که شستم به سرش که رسید دیدم نمیتونم یعنی بیشتر ترسیدم  باز مامانم رو صدا کردم و اون اومد سرش رو شست ، قربونت برم مامانی که انقدر تو حموم خانوم و خواستنی میشی.

دیگه دیگه اینکه امروز یکسری از خاله های بنیتا با نی نیهاشون اومدن اینجا دیدن گل دخملی و براش یه دستبند خوشگل آوردن منم از بنیتا و نی نی های اونا عکس گرفتم که بعدها براش یادگاری بمونه.

شنبه هفته پیش یعنی 19 اذر بنیتا وقت دکی داشت که 45 روزگیش بود قدش شده بود 53.5 و وزنش هم 4100 دکترش راضی بود وقت بعدی هم 2 روز بعد از واکسن 2 ماهگیش گرفتم  دعا کنین سر واکسن اذیت نشه از حالا استرس گرفتم شبش میخوام برم خونه مامانم بخوابم  بیچاره مامانم این وسط  باید جور همه کارهای من و بنیتا رو بکشه .

من وقتی به مامانم میرسم کلا دیگه فقط به بنیتا شیر میدم همین ههههه همه کاراش دیگه با مامانمه من میرم تو استراحت... خوب حق دارم خسته میشم دیگه

دیگه خبر خاصی نیست  تا بعد.

 

 

بنیتا و کلاه موشیش

گلدان...
ما را در سایت گلدان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : گل گلدون goldan بازدید : 528 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت: 1:59